نويسنده: علي راد




 

مقدمه

تفسير قرآن، در ميان ساير علوم اسلامي، اولين دانشي است كه پيشينه ي تاريخي آن به عهد رسالت برمي گردد و تاكنون اطوار چهارگانه ي تأسيس، تأصيل، تفريع و تجديد را سپري كرده است. (1) دانش تفسير، در اديان آسماني، نظر به پيوند آن با شرح متون مقدس، از اهميت خاصي برخوردار است. ارزش تفسير به اهميت متن، و منزلت ماتن وابسته است. اين هر دو مقدار كه از منزلت برخوردار باشند، تفسير نيز به همان ميزان داراي اهميت، ارزش و دقت خواهد بود. (2) از اينرو كيفيت تفسير تابع شناخت مفسر از منزلت ماتن است. (3) تفسير فرايندي ساده و بالبداهه نيست بلكه از نوعي دقت و ظرافت برخوردار است. مفسّر بايد پيش از تفسير نسبت به حقيقت تفسير، پيش فرضها و لوازم آن انديشه كند و نظام تفسيري خود را در قالب نظريه تفسيري استوار سازد. مقصود از نظريه ي تفسيري، مجموعه شاخصه ها و مؤلفه هايي است كه دانش تفسير را شكل مي دهد و تصور آنها در تعريف تفسير ضروري است. طرح پرسشهايي درست (4) درباره ي « هويت دانشي تفسير » (5)، امكان، پيش فرضها، مراحل، منابع، هدف، قواعد، قلمرو، انواع، روشمندي تفسير، شرايط مفسر،... و يافتن پاسخي مناسب به آنها، در تبيين نظريه ي تفسيري يك مفسر ضروري است. (6) آنچه امروزه به عنوان « فلسفه تفسير » ‌مطرح است در حقيقت، رهيافتي از نوع منطق فهم دين، براي يافتن پاسخي درخور به اين مسائل است. (7) اين پاسخها مي تواند از پيش فرضهاي كلامي، تاريخي و ادبي مفسر تأثير بپذيرد و از يك مذهب و مفسري تا مذهب و مفسري ديگر متفاوت باشد و در نتيجه به اختلاف نظريات تفسيري بينجامد، از اين رو، يكي از اسباب مؤثر در اختلاف آراء تفسيري مفسران، اختلاف نظر آنان در مباني تفسير است (8) كه در منابع و روش تفسير نيز بُروز مي يابد؛ از مباني، منابع، روش، قلمرو و داوري تفسير، به جهت تأثيرگذاري در ديگر ابعاد تفسير، مي توان به عنوان مؤلفه هاي اساسي نظريه تفسيري ياد كرد. در مطالعه تاريخ تفسير از نقطه نظر توجه مفسران به مؤلفه هاي نظريه تفسيري، نكات ذيل قابل درنگ است:
الف) از آغاز پيدايش دانش تفسير تاكنون، تعريف اصطلاحي واحدي از آن ارائه نشده است؛ تبيين هويت حقيقي تفسير و لوازم آن، از گذشته تاكنون، ميان قرآن پژوهان مطرح بوده و تقريباً يكي از دغدغه هاي مشترك آنان، ارائه تعريفي نسبتاً جامع از تفسير و تعيين حد و حدود، و چند و چون آن بوده است. همين دغدغه امروزه نيز، به گونه ي ديگري مطرح است، و بازشناسي حقيقت تفسير و ساز و كار آن از اهداف اصلي چنين پژوهشهايي تلقي شده است. (9) البته اين مهم، جز با تلاشي سخت و رصدي ژرف در حيات گذشته، حال و آينده ي تفسير، دست يافتني نيست. شاهدْ آنكه هنوز هم در تعريف تفسير ميان قرآن پژوهان فريقين اختلاف نظر به چشم مي خورد، و در نگاهي خوشبينانه، تنوع رأي وجود دارد. (10) هرچند معناي لغوي واژه ي تفسير - كشف حسي، معنوي و معقول- تقريباً اجماعي است (11)، لكن مفهوم اصطلاحي آن در نگاشته هاي تفسيري گونه گون است (12). خاستگاه اين چندگانگي به ديدگاه صاحبان تعاريف در جواز و عدم جواز تفسير غيرمأثور، حدود تفسير، مرز تفسير با تأويل مي گردد، كه گاه باعث شده برخي از تعاريف، به تعريفِ تأويل تبديل شود. (13)
ب)تاريخ تفسير، امروزه پژوهشگران را با تعاريف متعدد و كامل تر در مقايسه با تعاريف پيشينيان- كه از سادگي و بساطت مفهومي برخوردار بودند- رو به رو كرده است؛ مفسران پسين، گاه تعاريف پيشينيان را تكميل كرده، بر تعاريف آنان قيودي افزوده يا از آن كاسته اند. به طور كلي، در اين تعاريف، تفسير گاه به كوشش فكري مفسر و گاه به مثابه ي يك دانش تعريف شده است. (14)كه تنها اختلافشان در نوع تعبير بوده و با تسامح مي توان گفت كه مقصود هر دو تعريف از تفسير، يكي است؛ هرچند كه اين سخن در جاي خود درست است كه دانش تفسير، همانند ديگر علوم اسلامي، از نزول وحي تا كنون، سيرِ تكاملي داشته و به تدريج به صورت دانشي قاعده مند و روش مند در آمده است؛ برخي از مستشرقان نيز در پژوهشهاي خود بر اين نكته اصرار دارند كه نظريه و روش تفسير اسلامي در سه قرن نخست هجري وامدار و اقتباسي از شيوه ي تفسيري مفسران مسيحي- يهودي معرفي كنند و فرايندي اقتباسي و تكاملي بر آن قائل شوند. (15) البته روشن است كه اصل دانش تفسير و كاربرد آن در شرح متون ديني، ديرينه اي پيشااسلامي دارد و حتي اصطلاح تفسير در آغاز به شرح كتب و نوشته هاي علمي و فلسفي اطلاق مي شد و مترادف با شرح و بيان معاني آنها بود، و به همين معنا شرح هاي يوناني و عبري آثار ارسطو را تفسير گفته اند (16)، از اين رو نمي توان ابتداي پيدايش دانش تفسير را آغاز نزول قرآن دانست بلكه ريشه ي تاريخي آن به پيش از اسلام مي رسد (17)، اما اين به معناي همانندي مباني تفسير قرآن با مباني تفسير عهدين و ديگر متون علمي نيست.

يك. نظريه ي تفسيري: اجتهادي يا تقليدي

نظريه ي تفسيري، ‌از لحاظ شيوه ي اكتسابي آن، به دو گونه ي اجتهادي و تقليدي تقسيم مي شود. اجتهادي بودن يعني مفسّر با انجام تحقيقاتي شخصاً به نظريه اي دست بيابد، اما تقليدي، عكس شيوه ي اجتهادي است. مفسراني كه تفسير منسجم و روشمندي ندارند درواقع فاقد نظريه ي اجتهادي هستند يا از نظريات ديگر مفسران اقتباسي ناقص كرده اند. اين مفسران به طور مجازي نقش مفسر را ايفا كرده اند و اطلاق داشتن نظريه تفسيري بر آنان از روي تسامح است، چرا كه نظريه ي تفسيري تقليدي، در حقيقت نظريه نيست؛ به همين سان است مفسراني كه تفاسيرشان چيزي جز آراء و اقوال مفسران پيشين و احتمالات ذهني بيش نيست. خوش بينانه آن است كه بگوييم اينان مقلدانه يا از روي تفنن به تفسير پرداخته اند. به بيان ديگر يكي از علتهاي تفاوت تفاسير به سطح آگاهي و وضوح نظريه تفسيري نزد مفسّران برمي گردد؛ مفسّري كه چارچوب نظريه ي تفسيريش براي وي روشن باشد آن را تبيين و ترسيم مي كند اما فردي كه موضوع برايش مبهم و پيچيده است بهتر مي بيند كه آن را ياد نكند و اين به اضطراب و پريشاني چهره ي تفسيري وي منجر مي شود. (18)
اصولِ منطق تحقيق و ضوابط اخلاق پژوهش، ايجاب مي كند مفسران پيش از اقدام به تفسير، نظريه تفسيري ( مباني، منابع، روش، قلمرو و داوري ) خود را مشخص كنند و در سراسر تفسير آن را رعايت نمايند. بهتر است مفسر اصول كلي نظريه تفسيري را با تكيه بر نتايج تحقيقاتي خودش، سامان دهد و تا زماني كه نسبت به بنيادهاي معرفتي نظريه تفسيري اقناع علمي و عقلي نيافته، از التزام عملي بدان بپرهيزد و از تقليد نظريات تفسيري ديگران بدون تحقيق و تفحص، خودداري كند، تا در مقام نقد و ايراد، توان تحليل و دفاع را داشته باشد. اين نكته بدان معنا نيست كه نظريات تفسيري در تمامي اصول، متضاد و متقابل هم هستند، بلكه مقصود تأكيد بر ويژگي تحقيقي و اجتهادي بودن نظريه تفسيري منتخب است كه مفسر بايد دشواريهاي دستيابي به آن را تحمل كند. سبب تمايز نظريات تفسيري از همديگر ( با وجود اشتراكات متعدد ) اختلاف آنها در يك مبناي نظري، منبع يا شيوه تفسيري است كه يك نظريه ي تفسيري را از نظريه ي ديگر متفاوت مي سازد و اجتهادي بودن نظريه هاي تفسيري در همين اصول اختلافي ظهور و بروز پيدا مي كند.

دو. اكتشاف نظريه تفسيري

الف) ‌منابع

مقصود از منابع، در اين عنوان، مجموعه داده ها و مواد علميي است كه نظريه تفسيري مذهب و مفسري از درون آنها قابل بازيابي است. تبيين نظريه تفسيري هر مفسّر يا مذهبي بايد مستند به منابع معتبر باشد تا انتساب نظريه به مذهب موردنظر، از لحاظ منطقي، صحيح باشد و در مقام نقد، شايستگي استناد داشته باشد. اين يك اصل بديهي است و وجدان آدمي درستي آن را درك و تأييد مي كند. منابع اكتشاف نظريه تفسيري در يك نگاه كلي به دو دسته اصلي و فرعي تقسيم مي شوند.
الف) منابع اصلي، منابع مستقيم و مرجعي هستند كه داده هاي اوليه ي نظريه ي تفسيري در آنها وجود دارد و به دو قسم عقلي و نقلي تقسيم مي شوند. ادله ي عقلي قابل استناد در نظريات تفسيري، مشترك است و اختلاف در مقام حجيت برخي از مراتب عقل و تطبيق ادله عقلي است. منابع نقلي مي تواند متنوع و متأثر از انديشه مذهبي مفسّر باشد. همين تنوع و تكثر منابع نقلي است كه سبب تكثر و تفاوت نظريات تفسيري شده است. منابع نقلي بايد، از نظر تاريخي، قدمتي همپاي تكوين و پيدايش مذهب مفسر داشته باشد، از اين رو منابعِ متأخر از عهد تكوين مذهب، ارزش استنادي و اكتشافي در نظريه پردازي ندارند، مگر اينكه از نظر تاريخي تعلق آنها به عهد تكوين مذهبْ اثبات گردد و اعتبار متني آنها نيز به تأييد عقل برسد.
ب) منابع فرعي، منابع مأخوذ از منابع اصلي اند كه در آراء‌متفكران نامدار مذهب تبلور مي يابند، به ويژه در آثار متفكراني كه نزديك به عهد پيدايش منابع اصلي باشند يا اشراف عميق و گسترده اي بر آنها داشته باشند.

ب) شيوه

براي اكتشاف نظريه ي تفسيري يك مفسّر سه شيوه وجود دارد كه مي توانند مكمل هم باشند.
اول) مقدمه تفسير مفسّر مورد نظر به دقت مورد مطالعه قرار بگيرد و بنيادهاي نظري وي درباره ي تفسير استخراج و تحليل گردد.
دوم) مفسّراني كه مباني و اصول تفسيري خود را در مقدمه ي تفسيرشان بيان نمي كند و تفاسيرشان فاقد مقدمه تفصيلي است، معمولاً در اثناي تفسير آيات به مباني خود اشاره كرده اند. در اين موارد بايد تمامي تفسير وي به دقت بررسي گردد تا نظريه تفسيري وي استخراج شود. اتقان و جامعيت نظريه ارائه شده به سعه ي پژوهش و توان تحليلي محقق بستگي دارد. (19)
سوم) برخي از مفسّران پيش از اقدام به نگارش تفسير، كتاب يا رساله اي خاص و مستقل در موضوع اصول و مقدمات تفسر مي نويسند و مبادي تصوري و تصديقي تفسير را در آن تبيين مي كنند. چنين مفسراني در تفسيرشان به اصول و مباني تفسير نپرداخته اند يا گذرا از آنها عبور كرده اند. در چنين مواردي محقق بايد آثار اين گونه مفسر را شناسايي كند و مبتني بر آن به تبيين نظريه ي تفسيري وي بپردازد. گاه ضروري است جهت روشن ساختن التزام عملي مفسّر به اصول مذكور، به تفسير وي نيز مراجعه شود. از معتبرترين روشها در اكتشاف نظريه ي تفسيري يك مذهب نيز مراجعه به عملكرد تفسيري اكثريت مفسّران آن است. در اين پژوهش مبادي مشترك تفسيري آنان شناسايي و پس از تحليل و نظام بندي در قالب نظريه ي تفسيري مذهب ارائه مي گردد. البته مفسّران مذكور بايد استانداردهاي لازم مفسّر را داشته باشند و نزد اكثريت انديشه وران مذهب از اعتبار و اقبال حداكثري برخوردار باشند، از اين رو نبايد به آراء شاذّ يا غيرمعتبر مفسّران استناد كرد. (20)

سه. مؤلفه هاي نظريه ي تفسيري

1. مباني

در انديشه اسلامي، قرآن همانند يك متن عادي نيست كه بتوان با هر پيش فرضي آن را فهميد يا خالي از هر مبنايي تفسيرش نمود. (21) بديهي است كه براي فهم درست و عميق قرآن، داشتن مباني فكري و اعتقادي صحيح براي انتخاب مصادر، روش و ابزارهاي تفسير ضروري است (22)، به گونه اي كه اگر مفسّري فاقد چنين اصولي باشد به همان نسبت، برداشت او از مقاصد قرآن دچار كاستي و خطا خواهد بود، همچنين پذيرش يا رد يك يا چند پيش فرض بنيادي، در كمال و اعتبار تفسير مؤثر است. لذا مفسّر بايستي ابتدا، ديدگاه خود را نسبت به مباني تفسير، مشخص سازد و سپس در چارچوب آنها به تلاش تفسيري بپردازد. اختلاف نظر مفسّران به تفاوت مباني تفسيري آنان برمي گردد؛ البته تعصبات مذهبي، سياسي، و ذهنيتهاي خودساخته ي افراد نيز در اين ميدان بي تأثير نبوده است (23). آنچه از چهره درهم كشيده تفاسير فريقين نسبت به همديگر مشاهده مي شود، ريشه در همين تأثرات مذهبي و مباني اختلافي آنان در تفسير دارد.
مباني تفسير اعم از مباني فهم قرآن بوده و اقدام به تفسير، فرع بر اثبات فهم قرآن است، كه نبايد با يكديگر خلط كرد. متأسفانه با وجود كتابهاي متعددي كه با عنوان مباني تفسير نوشته شده است، لكن ابعاد اين موضوع به دقت بررسي نشده است.
1.در كتب لغت فرق صريحي بين « اصل »‌و «‌مبنا » گفته نشده است (24) و به طور معمول نويسندگان آن دو را به جاي يكديگر به كار مي برند (25) و گاهي تفكيك ناپذيرند (26)؛ لكن به استناد برخي از پژوهشها مي توان چنين گفت كه اصول قواعد و قوانيني است كه يك دانش بر آن استوار است، آنگونه كه هيچ كسي در ضرورت و موجوديت آن قوانين اختلاف نكند، همانند دانستن فارسي براي ترجمه ي قرآن به زبان فارسي، و مبنا قواعد و پيش فرضهاي پژوهنده اي است كه در ابتداي كار بسان يك اصل براي خود قرار مي دهد، خواه ديگران آن را بپذيرند و خواه نپذيرند. از اين رو مبنا را مي توان مشتمل بر اصل دانست؛ يعني هر اصلي مبنا نيز هست ولي هر مبنايي اصل نيست.
2. مباني تفسير، مجموعه باورهاي اعتقادي، كلامي، زبان شناختي، روش شناختي، تاريخي و علمي مفسّر نسبت به متن، ماتن و عناصر اساسي دخيل در فرايند تفسير است كه با مبنا قرار دادن آنها به تفسير قرآن مي پردازد. هرچند برخي از نويسندگان با تعريف مباني تفسير به مبادي تصوري و تصديقي مفسر، بر لزوم آگاهي، تعريف و انتخاب مبنا در مورد آنها پيش از تفسير تأكيد داشته اند لكن در بيان مثال دچار اشتباه شده، تأويل را در زمره مباني تفسير شمرده اند (27)، حال آنكه تفسير و تأويل با وجود اشتراكات، تفاوتهايي با همديگر در پيش فرضها و سازوكار كشف دارند.
3.مباني تفسير قرآن را مي توان به شكل « برون متني، درون متني »، « نظري و كاربردي » و « صدوري، دلالي »‌تقسيم كرد. مباني برون متني به مجموعه پيش فرضهاي مفسّر درباره متن، ماتن، هدف، گستره، روش و منطق تفسير قرآن اطلاق مي شود و از جمله آنها مي توان به وحدت و سلامت متن، جاودانگي و اصالت وحياني، جواز تفسير قرآن، قرآن محوري و عترت مداري و... اشاره كرد. مباني درون متني نيز به اصولي گفته مي شود كه در هنگامه تفسير مورد استفاده مفسر قرار مي گيرد همانند مؤلف محوري در چارچوب دلالت متن، سازگاري دروني ( تناسب معنايي، تناسب با هدف نزول... )، انسجام دروني ( عدم مخالفت با سنت قطعي و الزامات عقلي... ) (28) توجه به سطوح معنايي.
مباني صدوري به آن دسته از مباني گفته مي شود كه صدور قرآن موجود را به تمام و كمال از ناحيه ي ذات الاهي به اثبات مي رساند. تقريباً عموم مفسّران قرآن كريم به وحياني بودن الفاظ و مفاهيم قرآن اعتقاد دارند، و با اين مبنا به تفسير قرآن پرداخته اند. اين مبنا مستلزم پذيرش پيش فرضهاي فرعي ديگري چون الاهي بودن الفاظ قرآن (29)، عصمت پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) در دريافت و ابلاغ وحي، مصونيت قرآن از تحريف است. ردّ هريك از اين پيش فرضها مي تواند چهره ي تفسير را عوض كند. (30)
مباني دلالي، به آن دسته از مباني اطلاق مي شود كه فرايند فهم مراد خداوند از متن قرآن را انسجام مي بخشند. مفسّران گذشته، اين مباني را از منطق و اصول فقه اقتباس مي كردند. امروزه با توسعه و تعميق مسائل علم زبان شناسي و هرمنوتيك در غرب و راه يافتن برخي از اين مباحث به حوزه ي تفسير قرآن، ضرورت سامان بخشيدن به مباني زبان شناختي و دلالي قرآن بيش از پيش آشكار شده است. مواردي نظير قابل فهم بودن قرآن، زبان مفاهمه در قرآن، اختصاصي يا عمومي بودن فهم قرآن استقلالي دلالي قرآن،‌ لايه ها و سطوح معاني در قرآن، نسبيت يا عدم نسبيت برداشت از قرآن و عصري بودن فهم قرآن از اهمّ اين مباحث است. (31) به نظر مي آيد مباني صدوري و دلالي خود قسمي از مباني درون متني نيز مي توانند به شمار آيند.

2. منابع

تفسير قرآن، نبايد براساس حدس و گمان و نظر شخصي باشد، پيشتر بايد حجيت منابع استنادي آن ثابت شود و بدين منظور از اعتماد بر آراء شخصي مفسّران، موافق يا مخالف، اجتناب گردد. منابع علم تفسير، گزاره هايي هستند كه حجيت آنها به لحاظ عقلي و شرعي ثابت شده است.
1. منابع تفسير به گزاره هايي اطلاق مي شود كه داده هايي متناسب با مفاد آيات را در اختيار مفسر قرار مي دهند، و معاني واژگان قرآني و مفهوم آيات را براي وي روشن مي كنند (32). عدم آشنايي دقيق مفسّر با منابع معتبر تفسير قرآن، در اعتبار نتايج ادبي، معناشناختي و آموزه هاي تفسيرْ ترديد ايجاد مي كند و گاه ممكن است او را از مراد مؤلف دور سازد.
2. مباني تفسيري مفسّر بر منابع تفسير تأثير مي گذارد، تا حدي كه قلمرو منابع را دچار قبض و بسط مي سازد، منبعي را از درجه اعتبار ساقط يا احياناً آن را در كنار ديگر منابع قرار مي دهد؛ نوعي تفاوت و تنوع در ديدگاه مفسران در اين مسئله وجود دارد؛ برخي تنها منبع معتبر در تفسير را، روايات پيامبر (صلي الله عليه و آله )‌ و اهل بيت (عليهم السلام) ‌يا صحابه مي دانند؛ برخي بر تقدم منبعيت قرآن در تفسير تأكيد دارند؛ گروهي پاي عقل و كشف و شهود را نيز به حوزه تفسير كشانده اند. (33)
3. پيشينه بحث از منابع تفسير تقريباً به آغاز نزول قرآن برمي گردد، زماني كه افزون بر آگاهي مخاطب از زبان ادبي قرآن، رجوع به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌به عنوان معلم و مبيّن قرآن، به عنوان دومين منبع در تفسير مطرح شد. (34) بعدها در لابه لاي تفاسير از منبعيت لغت، اسباب نزول، تاريخ، قول صحابه و روايات اهل بيت (عليهم السلام) سخن رفت. در دوره هاي بعد با ظهور كتابهاي علوم قرآني، فصلي مستقل با عنوان مآخذ التفسير (35) و دربرخي از آثار جديد با عنوان مصادر التفسير (36) به بحث از منابع تفسير و انواع آن اختصاص يافت؛ به رغم گفتگوهاي فراوان در اين زمينه، هنوز برخي از آنها همانند معيارهاي اعتبار منابع تفسيري، نيازمند مباحث ژرفنگرانه مي باشند. (37)

مدلهاي منابع تفسير

منابع تفسير در سه مدل نقلي- عقلي، شهودي، پايه- تابع، متن شناختي، پسامتن شناختي قابل تقسيم است. اين مدلها تنها به هدف نشان دادن تنوع كاركرد و كارآمدي منابع در تفسير قرآن، و معيار سنجي اعتبار آنها صورت بندي شده است، از اين رو تقسيم مذكور به معناي توسعه و تكثير منابع تفسير نيست؛ البته به دليل تأثيرپذيري منابع از مباني تفسيري مفسّران، منابع تفسيري دو مفسّر شيعي و سني در مقايسه با همديگر متفاوت خواهد بود.

الف) ‌منابع نقلي، عقلي و شهودي

تفاوت ماهيت دانشي منابع، معيار تقسيم بندي آنها به نقلي، عقلي و شهودي است. ويژگي منابع نقلي و شهودي عدم كارآمدي « روش تعقلي » در تحصيل آنها است: قرآن، لغت، حديث و تاريخ در اين قسم قرار مي گيرند كه دستيابي به آنها از طريق روش تاريخي و استنادي است. در تقسيم مصادر تفسير به سه قسم نقلي، عقلي و لغوي (38)، لغت قسم مستقلي نيست و زيرمجموعه مصدر نقلي مي باشد. منابع عقلي شامل داده هاي عقل نظري و دستاوردهاي علمي و تجربي بشر در شناخت انسان و جهان مي باشد و تنها « روش تعقلي » در تحصيل آنها كارآمد است. منابع شهودي نيز شامل كشف و تجارب عرفاني است.

ب) منابع پايه و تابع

الف) تقسيم بندي منابع به پايه و تابع، براساس معياري ارزش مدارانه در سنجش اصالت و اعتبار معرفتي آنها صورت گرفته است. مطابق اين معيار، منابع پايه داده هايي هستند كه از اصالت و اعتبار برخوردار و مورد تأييد عقل و نقل باشند؛ منابعي كه از چنين درجه ي اتقان و تأييدي برخوردار نباشند، منابع تابع به شمار مي آيند و اعتبار آنها مشروط به تأييد منابع پايه است. قرآن، لغت اصيل، سنت اهل بيت (عليهم السلام)، عقل از منابع پايه در نظريه ي تفسيري اماميه هستند و تاريخ، تجربه علمي، فهم و رأي مفسران كهن از منابع تابع به شمار مي آيند.
ب) احتمال اختلاف نظر مفسران در هر دو قسم منابع پايه و تابع وجود دارد. چه بسا دو مفسر در منابع پايه هم رأي باشند، اما در فروع يا قواعد متخذ از همين منابع اصلي يا در چگونگي كاربرد آنها، نظر متفاوتي از يكديگر داشته باشند. به عنوان مثال، مفسّراني كه حديث را به عنوان يكي از منابع تفسير پذيرفته اند، برخي همانند آيت الله خويي، كاربرد خبر واحد در تفسير را حجت مي داند (39)، در حالي كه علامه طباطبايي حجيت خبر واحد را مختص مسائل فقهي قلمداد مي كند. (40) اختلاف در منابع تفسيري، كم و بيش در تفسير همه آيات تأثير مي گذارد و خاستگاه اين اختلافات در واقع به روش هاي تفسيري مفسران برمي گردد و تقسيم تفاسير به مأثور، قرآن به قرآن، شهودي، ظاهري، باطني، عقلي و اجتهادي در اين چهارچوب قابل ارزيابي است. (41)

ج) منابع متن شناسي و پيشامتن شناسي

توجه به تنوع نقشِ منابع در معناشناسي مدلول دروني و مدلول بيروني آيات، ميزان در تقسيم آنها به متن شناختي و پيشامتن شناسي است، تمايز اين دو تنها در قلمرو دلالي و حوزه معناشناختي است. پذيرش دو سويه ي ظاهري ( دروني ) و محيطي ( ‌بيروني ) براي قرآن، و گفتاري- كلامي بودن آن (42)، پيش فرضهاي اصلي اين مدل است. سويه ي ظاهري همان سطح محسوس و رويه ي متشكل از واژگان و تركيبات عربي آيات است كه متن قرآن از آنها تشكيل شده است. همين متن در محيطي پديد آمده و عوامل مختلفي در پديداري آن مؤثر بوده است. متن آيات فاقد تمام ويژگيهاي محيطي و عوامل پديداري آن هستند و اين ويژگيها و عوامل ظهوري در متن ندارند در حالي كه تفسير اصيل و جامع قرآن بدون توجه به آنها نادرست و گاه غيرممکمن است. اين بُعد پنهان در آن سوي متن، مدلول بيروني قرآن است که در سويه ي محيطي آن قرار دارد. کارکرد معناشناختي برخي از منابع تفسيري، تبيين سويه ي دروني و برخي ديگر سويه ي بيروني محيطي قرآن است. بديهي است که داده هاي لغوي نمي توانند سويه ي محيطي متن را تبيين کنند و بدين منظور به منابعي با کارکرد دلالي متناسب با اين سويه نيازمنديم.
الف) مقصود از منابع متن شناسي، بهره مندي مفسّر از داده هاي زباني و ادبي در معناشناسي ظواهر الفاظ آيات است. لغت، شعر، صرف، نحو، بلاغت - هرآنچه که در شناخت زباني يک متن عربي ضرورت دارد- زيرمجموعه ي اين قسم قرار مي گيرند.
ب) منابع پيشامتن شناسي، منابعي هستند که فضاي نزول، ملابسات فرهنگي، تاريخي و شرايط محيطي نزول متن قرآن را روشن مي سازند. (43) « داده هاي تاريخي » عنوان جامعي براي اين قسم از منابع تفسير هستند که دانستنيهاي لازم براي شناخت محيط نزول آيات اعم از شرايط زماني، مکاني، مخاطبي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... را براي تفسير بهتر، دقيق تر و جامع تر آيات را در اختيار مفسّر قرار مي دهند. (44) همچنين است نقش برخي از روايات تفسيري که حاوي نکاتي درباره ي تاريخ و فضاي نزول آيات هستند.
ج) اصول معناشناسي متن اقتضا مي کند که مفسّر ابتدا دلالت لغوي ( زباني ) آيه را به دست آورد و مدلول لغوي محصّل را، معيار سنجش راستي و ناراستي داده هاي تاريخي و روايي قرار دهد تا مفهومي متعارض بر آيه تحميل نگردد (45)، هرچند عکس اين روش نيز مي تواند درست باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1.صلاح عبدالفتاح الخالدي، تعريف الدارسين بمناهج المفسرين، دارالقلم، دمشق، 1423ق، ص 35-47.
2.محمدحسين الصغير، دراسات قرآنية: المبادي العامة للتفسير، مكتب الاعلام الاسلامي، تهران، 1413ق، ص 8، 23.
3.رك: محمدحسين اصفهاني، مجد البيان في تفسير القرآن، مؤسسه ي بعثت، قم، 1317ق، ص 22.
4.محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنت، چاپ دوم، انتشارات قيام، تهران، 1375ش، ص 23.
5.مقصود از هويت دانشي تفسير اين است كه روشن شود تفسير از لحاظ سنخي چگونه دانشي است؛ عقلي محض است؟ نقلي محض است؟ تركيبي از عقل و نقل است؟ يا گونه اي ديگر است؟ و جايگاه آن در طبقه بندي علوم چيست ؟ پاسخ اين پرسش در روش تفسير تأثيرگذار خواهد بود. براي نمونه، اگر پاسخْ نقلي بودن دانش تفسير باشد، اتخاذ شيوه عقلي در تفسير با ذات اين دانش و جوهره ي عقل گريز آن در تعارض خواهد بود. رد پايي از چنين نگاهي به مطالعه ي دانش تفسير را بنگريد در: امين الخولي، التفسير نشأته تدرّجه تطوّره دار الكتاب اللبناني، بيروت، ص 21؛ احمد پاكتچي، « تفسير » دايرة المعارف بزرگ اسلامي، مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، 1387ش، ج15، ص 687-690.
6.يحيي يثربي، « نگاهي به نظريه تفسير متون اسلامي »، كتاب نقد، شماره 5 و6، سال دوم، بهار 1377ش، ص 199.
7.علي اكبر رشاد، « نهادهاي راهنماي فهم قرآن »، قبسات، شماره 29، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، 1382ش، ص 46.
8.رك: محمد شايع اسباب اختلاف المفسرين، مكتبة العبيكان، رياض، 1416ق، مسعود بن عبدالله فنيسان، اختلاف المفسرين اسبابه و آثاره، دار اشبيليا، رياض، 1418ق، يعقوب طاهر محمود محمد، اسباب الخطا في التفسير: دراسة تاصيلية، دار ابن الجوري، دمام، 1425ق.
9.محمد حسين الصغير، پيشين، ص 8-7.
10.عبدالمنعم نمر، علم التفسير كيف نشا و تطور حتي انتهي الي عصرنا الحاضر، دار الكتاب اللبناني، قاهره، 1405ق.
11.راغب اصفهاني، مفردات غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، بي جا، 1404ق، ص 380؛ سفر براي نماياندن جنبه ي مادي و ظاهري و فسر براي نشان دادن جنبه ي معنوي و دروني به كار مي رود. رك: امين الخولي، پيشين، ص 16-23.
12.براي آگاهي از ده تعريف ارائه شده براي تفسير رك: محمد حسين الصغير، پيشين، 1380ش، ص 75.
13.علي اصغر تجري، مباني تفسير القرآن و منهجه، ص 75.
14.تعاريف موجود از تفسير از هسته اي مشترك با يكديگر برخوردارند و در قيودي خاص و متعلق تفسير با همديگر اختلاف دارند. اخيراً به زبان فارسي نيز پژوهشهايي در بررسي تطبيقي و سنجش تعاريف فريقين تفسير صورت گرفته است. از آنجا كه موضوع كتاب پرداختن به اين اختلاف ها نيست، به بسط اين اقوال و آراء نمي پردازيم و به همين پژوهشها ارجاع مي دهيم: علي اكبر بابايي و همكاران، روش شناسي تفسير قرآن، پژوهشكده ي حوزه و دانشگاه و سمت، قم، 1379ش، ص 12-25.
15.Yeshayahu Goldfeld,The Development of Theory on Quranic Exegesis in Islamic Scholarship,Studie Islamica,No,67,1988
چكيده فارسي مقاله را بنگريد: بولتن مرجع مقالات مستشرقان و حديث، 1، « قرآن پژوهي »، به كوشش علي راد، دار الحديث، قم، 1388ش، ج1، ص 141.
16.بهاء‌الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، نشر دوستان و ناهيد، چ اول، تهران، 1377ش، ج1، ص 635.
17.عبدالله جوادي آملي، تسنيم، نشر اسراء، قم، 1387ش، ج1، ص 52-53.
18.صلاح عبدالفتاح الخالدي، پيشين، ص 19-20.
19.همان، ص 20-21.
20.ناصر مكارم شيرازي، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، مدرسه امام علي بن ابي طالب، قم، 1421ق، ج8، ص 22.
21.براي آگاهي از ضرورت وجود پيش فرض در تفسير رك: محمدعلي رضايي اصفهاني، منطق تفسير قرآن (1)، جامعه المصطفي العالمية، قم، 1387ش، ص 125؛ محمدحسن جواهري، درسنامه ترجمه: اصول، مباني و فرايند ترجمه قرآن كريم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، بهار 1388ش، ص 113-114، ص 127؛ سيد حيدر علوي نژاد، « پيش فهم هاي علامه در الميزان »، فصلنامه پژوهشهاي قرآني، شماره 9 و 10، دفتر تبليغات اسلامي خراسان، مشهد، 1376ش، ص 153.
22.محمدباقر سعيدي روشن،‌«‌مباني و معيارهاي فهم روشمند وحي »، فصلنامه معرفت، شماره 24، قم، بهار 1377ش، ص 20-28.
23.محمد مجتهد شبستري، پيشين، ص 23.
24.رك: احمد بن فارس بن زكريا، ترتيب مقاييس اللغة، ترتيب و تنقيح علي عسكري و حيدر مسجدي، مركز دراسات الحوزة و الجامعة، قم، 1387ش، ص 32، ص 118-120؛ محمد بن حسن بن دريد ازدي، ترتيب جمهرة اللغة؛ ترتيب و تصحيح عادل عبدالرحمن بدري، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، مشهد، 1384ش، ص 67‌، ص 171. در فروق اللغة ابوهلال عسگري نكته اي در اين باب يافت نشد.
25.محمد حسن جواهري، درسنامه ترجمه قرآن، ص 65-76.
26.محمدعلي رضايي اصفهاني، منطق ترجمه قرآن، مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1386ش، ص 19.
27.محمدعلي رضايي اصفهاني، منطق تفسير قرآن (1)، ص 17.
28.براي آگاهي از اصل سازگاري و انسجام رك: هادي صادقي، عقلانيت ايمان، نشر طه، قم، 1386ش، ص 129.
29.امروزه ميان برخي از انديشه وران در تبيين سرشت وحي اختلاف نظرهايي مطرح شده است و ايده هاي متعددي چون گزاره اي، تجربه ديني و افعال گفتاري در تحليل آن وجود دارد. برخي از اين مباحث تحت تأثير الهيات مسيحي و مطالعات وحي شناسي غرب مي باشد. رك: عليرضا قائمي نيا، وحي و افعال گفتاري، نشر زلال كوثر، قم، 1381ش، علي راد، « درآمدي بر پيشينه گفتمان زبان وحي »، آينه پژوهش، شماره 82، قم، مهر و آبان 1382ش، ص 30-43.
30. البته در برخي از مباني صدوري ميان مفسّران اختلاف وجود دارد؛ به طور مثال، در مسئله تعدد قراءات هفتگانه معتقدند كه نتيجه ي آن اثبات قرآنيت براي همه ي آن قراءات است؛ در مقابل، عده اي معتقدند قرآن بر حرف واحد نازل شده و همه ي اين اختلافات از سوي راويان و قاريان ايجاد شده است. به همين سان است اختلاف بر سر سرشت وحي كه ايده هاي متعددي چون گزاره اي، تجربه ديني و افعال گفتاري در تحليل آن وجود دارد.
31.مهدي هادوي تهراني، مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، چاپ اول، خانه خرد، قم، 1377ش، ص 31.
32.علي اكبر بابايي و همكاران، پيشين، ص 261.
33.رك: محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية، مشهد، 1418ق، ج2.
34.رك: علي اكبر بابايي، تاريخ تفسير قرآن، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مؤسسه امام خميني (ره)، قم، 1387ش، ج1، ص 25-29.
35.زركشي، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، بيروت، 1957م، ج2، ص 156؛ جلال الدين سيوطي، الإتقان في علوم القرآن، تحقيق سعيد المندوب، لبنان، دارالفكر، 1996م، ج2، ص 472.
36.محمد حسين الصغير، پيشين، ص 53.
37.براي آگاهي بيشتر رك: علي اكبر بابايي و همكاران، پيشين، ص 261.
38.محمدحسين الصغير، پيشين، ص 53.
39.ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، بي جا، 1401ق، ص 398.
40.علامه محمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، جامعه ي مدرسين حوزه علميه، قم، 1361ش، ص 101.
41.محمد كاظم شاكر، مباني و روشهاي تفسير قرآن، مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1382ش، ص 46-47.
42.بخشي از اعجاز قرآن مرهون همين بُعد كلامي قرآن است، از اين رو برخي در بيان اعجاز و حجيت ظواهر قرآن بر اين ويژگي متن قرآن تأكيد زيادي دارند و حداقل ده كمال براي كلام برمي شمرند كه غير كلام فاقد آن است. رك: ميرزا مهدي اصفهاني، رسائل شناخت قرآن القرآن و الفرقان في وجه اعجاز كلام الله المجيد و مقدمه اي در حجيت ظواهر، مقدمه و تحقيق و تعليق از حسين مفيد، منير، تهران، 1388ش، ص 56-58.
43.براي آگاهي از گفتگوهايي در اين باره رك: بسّام الجمل، اسباب النزول، المركز الثقافي العربي، بيروت، 2005م، ص 310؛ عماد الدين محمد الرشيد، اسباب النزول و اثرها في بيان النصوص، دارالشهادة، دمشق، 1999م، 586ص.
44.براي نمونه توجه عميق برخي از نويسندگان معاصر به ضرورت توجه به بستر تاريخي آياتي چون « و إن خفتم ألا تقسطوا في اليتامي فأنكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع و إن خفتم ان لا تعدلوا فواحدة ... نساء:3 » اطلاق كلمه النساء و جواز مطلق همسرگزيني ( در ازدواج دوم، سوم و چهارم ) از ميان زنان باكره را- كه مشهور فقيهان بر آن قائلند - دچار ترديد كرده است. محمد شحرور، الكتاب و القرآن قرائه معاصره، چاپ دوم، دمشق، ص 597-602.
45.رك: خلود العموش، الخطاب القرآني: دراسة في العلاقة بين النص و السياق، عالم الكتب الحديث، اردن، 2005م، 516ص.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول